رادین رادین ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

پسرم تمام وجود و هستی من

روز پنجم تولدت و زردی

سلام پسرم  امروز روز پنجم تولدته  تازه امروز قرار بود برم دکتر برای وقت سزارین اما تو به دنیا اومدی کوچولوی من امروز صبح زود با مامانم و بابا سینا بردیمت بهداشت واسه انجام یه سری تستها اولش تست شنوایی سنجی بود که گفت خدارو شکر خوبه بعدیشم رفتیم پیش دکتر اطفال برای تست زردی متاسفانه زردیت بالا بود  17.9 بود و دکتر برات قطره نوشت و به منم رژیم عرقیات گیاهی داد و گفت بریم کلینیک کودکان مهر و برات یه دستگاه اجاره کنیم من حالم خیلی بد بود کلی با سینا دعوا کردم که چقدر بگم این بچه زردی داره ولی بعد ازش عذر خواهی کردم مقصر مادرش بود نه سینا چون همش میگفت این بچه چیزیش نیست خیلی احساس میکنه دکتره واطلاعاتش بالاس منتظر بود زردیت اینقد...
31 خرداد 1393

رادینم به دنیا اومد

پسر کوچولوی من با عجله ی زیادی که واسه دنیا اومدن داشتی 26 خرداد ساعت 11 شب  دل از بهشت خدا کندی و زمینی شدی و چشم و دلمون رو روشن کردی ....خیلی دوستت دارم خدا جونم بابت همه چیز ممنوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون ....اینم اولین عکسی که تو اتاق عمل ازت گرفتن  ...
30 خرداد 1393

35 هفته و 3 روز

سلام رادینم خوبی گل پسرم؟؟؟ الان از مطب دکتر میام مامانی قربونت برم با اون صدای قلب خوشگلت پسر فسقلی من وای مامانی کلی ذوق کردم خانوم دکتر واسم سونوگرافی انجام داد دستها وپاهای کوچولوتو دیدم کبدت وقلبت وای ستون فقراتت خودتو قلمبه کرده بودی گوشه دلم ای جاااااااااااانم فدات بشم من اما هنوز بریچی سرت زیر کبد منه از خانوم دکتر وزنتو پرسیدم که گفت اینا دقیق نیست اما شکمم رو یه برانداز کرد وگفت بهش میاد 2600-2700 باشه در ضمن گفت من بزا نیستم آب پاکی رو ریخت رو دستم یه نگاهی انداخت به تاریخی که سونوگرافی ها واسه زمان زایمان زده بودن گفت میخوای 31 خرداد بیای واسه سزارین ؟؟؟از تعجب داشتم شاخ در میاوردم آخه خودش روز اول واسم 17 تیر مشخص کرده بود...
17 خرداد 1393

ماه 9

عشقولک مامان سلام چطوری آلوچه ی من خوبی؟؟نمیدونم کی این مطالبی که برات میذارمو میخونی اصلا نمیدونم میخونی یا نه یا اینکه خوشت میاد یا نه اما حداقل تنها فایده اش اینه که خودم یادم نمیره چه روزایی رو با هم گذروندیم... الان دقیقا شما 34 هفته و 3 روزته این یعنی من از دیروز وارد ماه 9 شدم وااااای اصلا باورم نمیشه اگه بدونی چقدر خوشحالم رادین عزیزم ببخش اگه مامان اذیتت میکنه آخه تو همش وقتی من میخوابم خودتو قلمبه میکنی یه طرف دلم و من همش میترسم لهت کنم و هواسم نباشه آخ آخ اینقدرم درد لگن دارم که نگووووووو اصلا نمیتونم موقع خواب دنده به دنده بشم خیلی سختمه کمرمم خیلی درد میکنه چند روزم هست بدنم خارش شدید داره که رفتم پیش یکی از این دکترهای ط...
10 خرداد 1393
1